برای تو زیبا میشوم...

هنوز نمیدانی چه دردی دارد وقتی بخاطر تو زیبا میشوم و دیگران عاشق میشوند...

خدایا محکم تر بغلم کن...

رها میکنم هر آنچه که مرا از تو دور سازد

تو همیشه در کنارم هستی این من هستم که گاهی حیران زیبایی هایی میشوم که تنها نشانه ای از تو هستند و به دنبالشان راه میفتم و از تو دور میشوم

اما هر گاه روی برگرداندم تو را در کنارم دیدم

جز به تو دل نخواهم بست

جز باتو آمیخته نخواهم شد

من در این بازی زندگی کنارت خواهم بود یا شاید بهتر باشد بگویم پشت سرت

تنها در جاده ای قدم میگذارم که تو باشی

تنها به نگاهی اعتماد میکنم که تو در آن باشی

خدایا مرا در آغوش بگیر همه چیز را از من بگیر اما آغوشت را نه

هیچ چیزی در این دنیا نمیتواند باعث شود لحظه ای اعتمادم را به تو از دست بدهم

مگر شرط عشق بازی جز اعتماد است...خدایا این تو این زندگی من جز به تو نمی سپارمش

...

تو نیستی اما من هنوز هم بخاطر تو زیبا میشوم

با عشق بوسه های تو روبروی آیینه می ایستم و گونه هایم را سرخ میکنم

با عشق نگاه های تو سرمه به چشمانم میکشم

تو نیستی اما من هنوز هم با حس دستهایت شانه به مو هایم میکشم

من هنوز هم خودم را برای تو لوس میکنم

من هنوز هم وقتی به تو فکر میکنم غمزه هایم بیشتر میشود

من هنوز هم وقتی میترسم با یاد آغوش مردانه ات آرام میشوم

من هر روز لباس هایم را با سلیقه تو انتخاب میکنم

من همان میشوم که تو میخواهی حتی اگر تو کس دیگری را بخواهی...


من یک زنم...


خدایا من یک زنم همان جنسی که کوله بارش را پر کردی از عشق

در زمینت قدم خواهم زد و به هر رهگذری تحفه ای از عشق خواهم داد

بوسه ای بر سر کودکی خواهم زد

دست های لرزان پیر زنی را گرم خواهم فشرد

و به لبخند یک دوست با آغوشی پر مهر پاسخ خواهم گفت

خدایا به مردانت بیاموز من ظریفم نه ضعیف با من آهسته رفتار کنند

شیشه پاک احساس مرا یک تلنگر کافی ست تا که ترک بردارد

ضربدری بر پشت دست خواهم زد تا فراموش نگردد که زنم...

خوره تردید...

افکارم درد میکند خوره ی تردید لحظه ای وا نمی ندهد خوردن را

سرم را میان دستانم میگیرم اما فشار دستانم کم است ساکت نمیشوند

نمیدانم باید بخواهمت یا بودنت شیرینی خاطراتت را به تلخی میکشاند

نمیدانم آغوشت هنوز هم به همان اندازه جا برای من دارد

میترسم از اینکه گرمی آغوشت یخ بسته باشد

میترسم از اینکه بوسه هایت از سر هوس باشد

من از دیدن دوباره نگاه هایت میترسم

من سکوتت را به جنباندن بدون حس لبهایت ترجیح میدهم

نمیدانم باید بخواهمت یا نه...