-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 17 شهریورماه سال 1393 17:24
دلم میخواهد فانوسم را بردارم و در کوچه های قدیمی قدم بزنم همان کوچه هایی که نور مهتاب دارند و بوی کاه گل..همان کوچه هایی که از پنجره هایشان صدای خوشبختی به مشام می رسد...همان کوچه هایی که پشت در هایش سفره ها بی دعوت مهمان می پذیرند...دلم مردم ساده ای میخواهد که بزرگترین خطای عاشقانه یشان بوسیدن یواشکی گونه های گل...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 17 شهریورماه سال 1393 17:15
اولین بار بود که گوشی در دستم بود اما هیچ بهانه ای نداشتم بهانه ها هم کم آورده بودند گوشی را کنار بالشم گذاشتمو چشمانم را بستم خدا از صبح با من سخن میگفت حافظ گفته بود در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست جایی خواندم با کسی که دوستش داری حرف بزن اما کسی که دوستش دارم هم با من حرف میزند چشمانم را بسته بودم... اکنون 8 ماه...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 17 شهریورماه سال 1393 17:12
پریشانی افکارم را چه پاسخی ست که در هیچ نگاهی نمیابمش هر لحظه این اصل برایم بیشتر به اثبات می رسد که هیچ چیز مطلق نیست گاهی اوج بزرگی اندیشه را در افکار به ظاهر پوسیده کهنه فروش محله یمان میبینم و اوج کوته فکری را پشت نگاه حضرت تحصیل کرده ای که زندگی را با چرخ های ماشین گران قیمتش می سنجد اما نه آن کهنه فروش اندیشه...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 17 شهریورماه سال 1393 16:53
به تو که می اندیشم شاعر می شوم کلماتم صف میکشند و تعظیم می کنند... به تو که می اندیشم نسیم از شوق خاطره ات بر بنجره میکوبد... من با تو داستان می شوم... کاه زیبای خفته ای که تمنای بوسه ات را می کند تا جان بکیرد... کاه سیندرلایی که قلبش را بیش تو جا کذاشته کاه جودی بیجاره ای که به یک سایه از تو هزاران بار عاشق می شود و...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 17 شهریورماه سال 1393 14:17
اینجا همه خوبند... پرستو ها عاشقند و بلبلان مطرب...
-
روز علوم آزمایشکاهی
شنبه 30 فروردینماه سال 1393 10:36
و تنها تویی که ظرافت قدرت خدا را در ریز ترین اجزای عالم میبینی و با زبان کوجکترین اجزای دنیا با آن ها سخن میکویی و همجنان ناشناخته ترین ناجی انسان باقی میمانی آن هنکام که نام همه از بزشک و برستار و ...بر زبان ها جاری ست نام تو همجنان مجهول است حال که تو سر رشته نفسی دوباره هستی ... روز علوم آزمایشکاهی مبارک...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 30 فروردینماه سال 1393 10:27
آه مرگ چه تلخ و چه شیرین مى نمایى در همسایگى من در سکوت چنبره زده اى شیره جانم گوارایت باد اما رخصت... هنوز اطلسى هاى حیاطم را آب نداده ام هنوز کبوتر هاى بام خانه ام گرسنه اند من هنوز به درد و دل هاى جوى گوش نداده ام هنوز پیر زن خانه چوبى هرشب منتظر نان است رخصت اى مرگ که هنوز آغوشى براى جان سپردن نیافته ام
-
آزاد باش بانو...
شنبه 30 فروردینماه سال 1393 10:24
زیبا شو بانو برای خودت نه برای نگاه هاى هرزه مردانى که تراوش زیبایى درونت را پاى خودنماییت میگذارند غمزه کن بانو براى وجود ظریفت نه براى نرهایى که رفتارت را با ترازوى هوسشان می سنجند قهقه بزن بانو کرکن گوش تمام روباه صفتان به ظاهر شیر مرد را آزاد باش بانو... آزاد باش...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 13 فروردینماه سال 1393 14:23
ساده باشیم ساده همچون گریه آغاز زندگی ساده همچون گذر یک قاصدک از لب آب ساده همچون رقص شاخساران در آغوش باد ساده باشیم ساده زیستن هنر است هنری کز لبخند شقایق پیداست... ساده باشیم...
-
مرا ببخش
جمعه 23 اسفندماه سال 1392 21:03
شکوفه احساسم را در خاک وجودت میکارم مرا همین بس که روح تو بهترین مامن ریشه های سرکش وجودم است فرشته من وقتی بی تابی های این کودک لجوج را صبر میکنی دنیایم بهشتی زمینی میشود قدم به قدم کنارم می ایستی و زخم های خورنده این روح را به جان میخری مرا ببخش که روحم به بازی گرفته شده که نتوانسته این همه عشق را در ریشه و رگ های...
-
داروک بخوان ٢
چهارشنبه 11 دیماه سال 1392 10:03
داروک بخوان شاید باران ببارد هواى دلم بسى ابرى ست بخوان تا خالى شود بغض فروخورده دردهایى که بى صدا تار و بود وجودم را بلعید و فریاد هایش بشت یک لبخند غرور آمیز بنهان شدعضلات کونه ام خسته از تحمل این لبخند اجباریند آب دیده میخواهم براى غسل دادنشان از تمام این سرخ شدن هاى اجبارى...داروک بخوان دلم دوباره باییز شده است....
-
چه زیبا خدایی دارم
سهشنبه 10 دیماه سال 1392 12:35
چه زیبا خدایی دارم که در این حجم آبی زمین گاه از دل سنگی شقایق می رویاند و چه زیبا خدایی دارم که هرزگاهی بر تن آبی آسمان طرح یک لبخند مینشاند و چه زیبا خدایی دارم که مروارید ایمان در دل پاک صدف میکارد و چه زیبا خدایی دارم که آموخت باید عاشق بود و تو اگر در تپش باغ خدا را دیدی یک قدم بردار باقی را او خودش می آید و تو...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 7 دیماه سال 1392 13:17
آسوده میزیم از زمانى که آموخته ام سهمم از این دنیا نصیب هیجکس دیکر نخواهد شد من فقط یک رسالت دارم و آن هم برآوردن رویاى شخصى خودم است رسالتى که خدا براى برآوردنش جهان را در خدمتم در آورده و کهکاهى در مسیرم توشه هایى رابا دستان من هدیه میدهد واکنون تنها رسالتم قدم برداشتن در مسیر سبز خداست مسیرى که سنک فرشش محبت آسمانش...
-
سفید صداقت سیاه دروغ
دوشنبه 11 آذرماه سال 1392 23:02
آنقدر بر تن حرف هایم رنگ سفید صداقت میزنم تا تمام دروغ های دنیا رو سیاه شوند...
-
حرم نفس های خدا...
شنبه 2 آذرماه سال 1392 13:28
های مولکول های یخ بسته هوا شما را یارای لمس حرارت تن من نیست گرمای من از درونم میجوشد از عمیق ترین نقطه ای که عشق فرمانروایی میکند آنجایی که روح سیری ناپذیرم را جز حرم نفس های خدا اشباع نخواهد کرد من در آغوش او آرمیده ام و طول حیاتم به اندازه فاصله دو بازوی اوست من در همین فاصله متولد شده ام و در همین فاصله جان خواهم...
-
های یزید...
جمعه 24 آبانماه سال 1392 13:40
های یزید با تو ام فکر کرده بودی از عرصه دنیا پاکشان خواهی کرد؟ فکر کرده بودی خونشان جوهر مهر آزادیت میشود؟ حال ببین قرن ها می آیند و بر سنچ و طبل میکوبند و اعتراض میکنند نگاه کن از هر قوم و قبیله ای با هر شکل و ظاهری فقط برای لعن فرستادن بر تو یک رنگ میشوند هرچه بیشتر سعی کردی پاکشان کنی بیشتر بر دفتر دنیا ثبتشان کردی...
-
...
چهارشنبه 22 آبانماه سال 1392 21:31
سکوت نکرده ام فرکانس فریادم از توانایی گوش بشر فراتر است از گل ها بپرسید از پرندگان از گرگ ها آن ها میدانند فریادم از چیست گاه دلم میخواست از آیین جفت گیری جدا شوم هوس و شهوت را به گور بسپارم و بی ادعا محبت کنم گاه دلم میخواست جنسیت نداشتم تا کسی به جبران محبت هایم نخواهد هم خانه ام شود دلم میخواست به همه بگویم من...
-
برای خدا...
شنبه 18 آبانماه سال 1392 13:33
خدایا یکم گوش کن! از صداهای دور و برم خسته شدم تو حرف بزن فقط تو... بگو دیگه بگو چیکار کنم حرفای دیگران که مهم نیست اونا حتی نمیتونن برا زندگی خودشون تصمیم بگیرن خدایا به همه صداها بگو هیس! من میخوام صدای تورو بشنوم خدایا دستمو ول نکنیا با کله میخورم زمین خدایا هرچقد دوست داری من و بپیچون ولی هرجا هستم تو هم باش همین...
-
شبیه خدا
پنجشنبه 16 آبانماه سال 1392 11:31
خدایا لبخند هایم را مدیون نگاهت هستم گم شده ام و نمیخواهم پیدا شوم چه مکانی بهتر از آغوشت؟ بگذار تا انتهای بی نهایت لمس دست هایت در کوره راه زندگی همراهم باشد بگذار طنین گوش نواز صدایت مرا در خود محو سازد میخواهم در تو حل شوم میخواهم جهان را از دروازه نگاه تو ببینم خدایا میشود مرا هم همراه خود ببری سکوت اختیار خواهم...
-
نسبت من عشق است...
پنجشنبه 9 آبانماه سال 1392 13:44
لذت میبرم از اینکه هر جا حرف از تو میشود نگاه ها به طرف من بر میگردد عشق من همه میدانند من با تو نسبت دارم... مگر عاشقی نسبت نیست؟؟؟؟؟؟؟
-
برای تو زیبا میشوم...
پنجشنبه 9 آبانماه سال 1392 12:32
هنوز نمیدانی چه دردی دارد وقتی بخاطر تو زیبا میشوم و دیگران عاشق میشوند...
-
خدایا محکم تر بغلم کن...
شنبه 4 آبانماه سال 1392 11:27
رها میکنم هر آنچه که مرا از تو دور سازد تو همیشه در کنارم هستی این من هستم که گاهی حیران زیبایی هایی میشوم که تنها نشانه ای از تو هستند و به دنبالشان راه میفتم و از تو دور میشوم اما هر گاه روی برگرداندم تو را در کنارم دیدم جز به تو دل نخواهم بست جز باتو آمیخته نخواهم شد من در این بازی زندگی کنارت خواهم بود یا شاید...
-
...
جمعه 3 آبانماه سال 1392 12:59
تو نیستی اما من هنوز هم بخاطر تو زیبا میشوم با عشق بوسه های تو روبروی آیینه می ایستم و گونه هایم را سرخ میکنم با عشق نگاه های تو سرمه به چشمانم میکشم تو نیستی اما من هنوز هم با حس دستهایت شانه به مو هایم میکشم من هنوز هم خودم را برای تو لوس میکنم من هنوز هم وقتی به تو فکر میکنم غمزه هایم بیشتر میشود من هنوز هم وقتی...
-
من یک زنم...
جمعه 3 آبانماه سال 1392 12:46
خدایا من یک زنم همان جنسی که کوله بارش را پر کردی از عشق در زمینت قدم خواهم زد و به هر رهگذری تحفه ای از عشق خواهم داد بوسه ای بر سر کودکی خواهم زد دست های لرزان پیر زنی را گرم خواهم فشرد و به لبخند یک دوست با آغوشی پر مهر پاسخ خواهم گفت خدایا به مردانت بیاموز من ظریفم نه ضعیف با من آهسته رفتار کنند شیشه پاک احساس مرا...
-
خوره تردید...
جمعه 3 آبانماه سال 1392 12:40
افکارم درد میکند خوره ی تردید لحظه ای وا نمی ندهد خوردن را سرم را میان دستانم میگیرم اما فشار دستانم کم است ساکت نمیشوند نمیدانم باید بخواهمت یا بودنت شیرینی خاطراتت را به تلخی میکشاند نمیدانم آغوشت هنوز هم به همان اندازه جا برای من دارد میترسم از اینکه گرمی آغوشت یخ بسته باشد میترسم از اینکه بوسه هایت از سر هوس باشد...
-
باران...
پنجشنبه 2 آبانماه سال 1392 17:25
باران ببار به وسعت ذلتنگی تمام عاشقان به جای چشمان ابری هر شبشان ببار بگذار همدردیت آرام جانشان شود بگذار اشکهایت پاکشان گرداند از بی وفایی های دنیا بگذار خاطراتشان را با تو بشویند و از نو برخیزند بال بگشایند به سوی آسمان و بدانند پاکی و عشق دور نیست باید دوباره نفس کشید...
-
زشت نوشت
سهشنبه 30 مهرماه سال 1392 20:03
خدایا در جهانی که تو خلق کرده ای بی ایمانی نشانه عقل شده است خدایا خیلی وقت است تو را از صورت مسئله هایمان پاک کرده ایم و نام خود را به جای تو نهاده ایم خدایا در عجبم از این همه عشق که به ما داری تو هنوز هم هر روز خورشید را به ما هدیه میدهی تو هنوز هم هر روز صبح به ما لبخند میزنی تو هنوز هم به دنبال بهانه میگردی برای...
-
عشق هنوز زنده است روزی خواهمش یافت...
پنجشنبه 25 مهرماه سال 1392 15:28
در دل جوانان شهرم عشق مرده است به عشق به چشم معامله نگاه میکنند به عاشق میگویند دیوانه دیگر قلب نیست که فرمانروایی میکند تن است دیگر رشته ارتباط ها از جنس عشق نیست از جنس هوس است دیگر عاشق خود را فدای معشوق نمیکند فقط مراقب است فدا نشود دوست دارم انگشت در دهانم بکنمو این همه رابطه های بدون عشق را قی کنم جوانان شهرم در...
-
فاحشه...
پنجشنبه 25 مهرماه سال 1392 15:03
عاشق است عشقش را از او میگیرند چادر سرش میکند و کنار مردی مینشانندش که جایگزین عشقش شود میخواهند عشق را با یک امضا پای برگه ای به وجود آورند و پای میکوبند و شادی میکنند چون به خیال خودشان دخترشان را خواهرشان را خوشبخت کرده اند اما در دل دختر حلوای عزا پخش میکنند شب میشود رختخوابی که با تمام تلاشی که برای زیبا کردنش...
-
شب نوشت...
سهشنبه 23 مهرماه سال 1392 12:19
سکوت شب صدای تیک و تاک ساعت دیواری صدای بوق کاروان یک عروس و داماد و دوباره سکوت گاهی باید به صدای سکوت هم گوش داد گاهی باید خود سکوت شد غرق شد در خلا گاهی باید فقط نگاه کرد گاهی باید در اوج تاریکی نور دید سردم است اما نمیلرزم نمیخواهم تسلیم مولکول های یخ بسته اتاق شوم دلم میخواهد دور شوم جایی که فقط من باشمو خدا جایی...