-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 6 خردادماه سال 1392 12:57
یادم آید روز دیرین، خوب وشیرین، اول ترم، وقت بسیار، درس اندک… اما اینک روز آخر، روز تلخ امتحانات، آخر ترم، وقت اندک درس بسیار، درس بسیار، درس بسیار !
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 6 خردادماه سال 1392 12:52
روزی دو نفر در جنگل قدم می زدند. ناگهان شیری در مقابل آنها ظاهر شد.. یکی از آنها سریع کفش ورزشی اش را از کوله پشتی بیرون آورد و پوشید. دیگری گفت بی جهت آماده نشو هیچ انسانی نمی تواند از شیر سریعتر بدود. مرد اول به دومی گفت : قرار نیست از شیر سریعتر بدوم. کافیست از تو سریعتر بدوم… و اینگونه شد که شاخه ای از مدیریت بنام...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 6 خردادماه سال 1392 12:50
اینایی که کسی از کاراشون سردرنمیاره، اینایی که کاراشونو همیشه ساکت و آروم انجام میدن، اینایی که عشقشون لباس مشکیه، اینایی که دلشون نمیاد وقتی که خوابی بیدارت کنن، اینایی که روزا براشون بی معنی شده و شبا فقط کار میکنن، اینایی که با دیواره خونه ها یه دنیا خاطره دارن، اینا رو خیلی زیاد مواظبشون باشید، این لامصبا دزدن !
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 6 خردادماه سال 1392 12:46
دارو عبارت است از عوارضی جانبی که بعضا اثرات درمانی هم دارد برای رفع این عوارض جانبی داروهای دیگری تجویز می شوند که خود این چرخه را تا نابودی کامل بیمار طی می کنند
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 2 خردادماه سال 1392 23:49
دختر که باشی... میدونی اولین عشق زنذگیت پدرته دختر که باشی... میدونی امن ترین تکیه گاه دنیا آغوش گرم پدرته دختر که باشی... میدونی مردونه ترین دستی که میتونی تو دستات لمس کنی و دیگه از هیچی نترسی دستای مهربونه پدرته دختر که باشی... میدونی هرجا که باشی چه کنارت باشه چه نباشه قوی ترین فرشته نگهبان زندگیت پدرته و چه...
-
روز پدر مباااااااااااااااارک
پنجشنبه 2 خردادماه سال 1392 18:29
پدر جان ، با یک دنیا شور و اشتیاق وضوی عشق می گیرم و پیشانی بر خاک می گذارم و خداوند را شکر می کنم که فرزند انسان بزرگ و وارسته ای چون شما هستم. پدر جان عاشقانه دوستت دارم و دستانت را میبوسم.
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 2 خردادماه سال 1392 11:41
سال 1230 مرد: دختره خیر ندیده من تا نکشمت راحت نمی شم... زن: آقا حالا یه غلطی کرد ، شما بگذر.نامحرم که خونمون نبوده. حالا این بنده خدا یه بار بلند خندیده... مرد: بلند خندیده؟ این اگه الان جلوشو نگیرم لابد پس فردا می خواد بره بقالی ماست بخره. نخیر نمی شه باید بکشمش... -- بالاخره با صحبتهای زن ، مرد خونه از خر شیطون...
-
بدون شرح
پنجشنبه 2 خردادماه سال 1392 11:18
اکبر که مصلحت نظام تشخیص دادی همه عمر دیدی که چطور نظام مصلحت اکبر تشخیص نداد؟
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 24 اردیبهشتماه سال 1392 18:57
دنیا را در آغوش گرفتیم گفتند امن است خطری ندارد بیدار که شدیم دیدیم آبستن تمام درد هایش شده ایم حسین پناهی
-
۳ پند
سهشنبه 24 اردیبهشتماه سال 1392 12:10
پند اول بوقلمونی،گاوی بدید و بگفت: در آرزوی پروازم اما چگونه ، ندانم گاو پاسخ داد: گر ز تپاله من خوری قدرت بر بالهایت فتد و پرواز کنی بوقلمون خورد و بر شاخی نشست تیراندازی ماهر، بوقلمون بر درخت بدید تیری بر آن نگون بخت بینداخت و هلاکش نمود نتیجه اخلاقی با خوردن هر گندی شاید به بالا رسی، لیک در بالا نمانی پند دوم...
-
پدری که تا دیر وقت کار میکرد
سهشنبه 24 اردیبهشتماه سال 1392 12:06
مردی دیروقت، خسته و عصبانی از سر کار به خانه بازگشت. دم در، پسر پنج ساله اش را دید که در انتظار او بود. - بابا! یک سوال از شما بپرسم؟ - بله حتماً. چه سوالی؟ - بابا شما برای هر ساعت کار چقدر پول میگیرید؟ مرد با عصبانیت پاسخ داد : این به تو ربطی نداره. چرا چنین سوالی میپرسی؟ - فقط می خواهم بدانم. بگویید برای هر ساعت...
-
خودتون قضاوت کنین
جمعه 20 اردیبهشتماه سال 1392 12:58
صبح زود از خواب بیدار شدم داشتم آرایش میکردم دلم شور میزد توی آشپزخونه بود اولین بار بودکه تو این ۷ سال برام چای میریخت به این فکر میکردم که چطور تو این ۷ سال تحملش کردم رفتم طرف چمدونم برش داشتم اومد و منو بوسید خیلی احمقه هنوز نمیدونه که آرایشم خراب میشه از پله ها رفتم پایین سرشو از پنجره آورد بیرون و مثل احمقا برام...
-
وقتی زنی عاشق میشود.......
شنبه 14 اردیبهشتماه سال 1392 19:22
وقتی زنی عاشق میشود دست خودش نیست باصدای آرام صحبت میکند عشوه هایش بیشتر میشود حسادت زنانه میکند چون نمیخواهد کسی حتی به عشقش نگاه کند همیشه میگوید تو مال من هستی دوست دارد عشقش از پشت دستانش را دور بدنش حلقه کند گردنش را ببوسد چشمانش خمار میگردد به آرامی گوشه لبش را گاز میگیرد صدایش میلرزد زیر لب میگوید دوستت دارم زن...
-
یک زن
سهشنبه 10 اردیبهشتماه سال 1392 12:32
زن بودن سخت است باید مثل یک بانو رفتار کنی مثل یک مرد کار کنی مثل یک دختر جوان زیبا به نظر برسی و مثل یک زن مسن عاقلانه رفتار کنی درود بر شیر زنان سرزمینم.......... روز زن پیشاپیش مباررررررررررررک
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 8 اردیبهشتماه سال 1392 19:43
می تَراوَد مَهتاب می درخشد شَب تاب، نیست یک دَم شِکَنَد خواب به چشمِ کَس ولیک غَمِ این خُفته ی چند خواب در چشمِ تَرَم می شکند. نگران با من اِستاده سَحَر صبح می خواهد از من کز مبارکْ دَمِ او آوَرَم این قومِ به جانْ باخته را بلکه خبر در جگر لیکن خاری از رَهِ این سفرم می شکند... نیما یوشیج
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 8 اردیبهشتماه سال 1392 19:40
آنچه شنیدید زخود یا زغیر وآنچه بکردند زشر و زخیر بود کم ار مدت آن یا مدید عارضه ای بود که شد ناپدید و آنچه بجا مانده بهای دل است کان همه افسانه بی حاصل است نیما یوشیج
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 8 اردیبهشتماه سال 1392 19:35
روزی ما دوباره کبوترهایمان را پرواز خواهیم داد و مهربانی دست زیبایی را خواهد گرفت و من آن روز را انتظار می کشم حتی روزی که نباشم شاملو
-
زنان همیشه آینده نگرند
شنبه 7 اردیبهشتماه سال 1392 19:17
پیرمردی در بستر مرگ بود در لحظات دردناک مرگ ناگهان بوی شکلات مورد علاقه اش از طبقه پایین به مشامش رسید پیرمرد به هر زحمتی شده خود را به آشپزخانه رساند او با خود فکر کرد یا در بهشت است یا همسرش خواسته در آخرین لحظات عمرش عشق خود را به او ثابت کند او دستش را دراز کرد تا شکلات مورد علاقه خود را از روی میز بردارد و بخورد...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 6 اردیبهشتماه سال 1392 22:42
این چه بهشتی ست؟ بهشت است یا روسپی خانه؟ خب اگر بهشت این است وبا این همه وعده ی.... چرا در روی زمین به همین جرم میگیرید میبرید در بند میکنید سنگسار میکنید میکشید چه کسل کننده است این بهشت........ شاملو
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 6 اردیبهشتماه سال 1392 22:39
کور باش بانو ! نگاه که میکنی میگویند:نخ داد عبوس باش بانو! لبخند که میزنی میگویند پا داد! لال باش بانو! حرف که میزنی میگویند:جلوه فروخت
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 6 اردیبهشتماه سال 1392 22:34
رئیس:بیا شعرت رو بخون.اسمش چیه؟ کارگر:آجر پدر بزرگ من آجر می ساخت پدر من هم آجر می ساخت من هم آجر میسازم ولی خانه من کجاست؟ از پیج زیبای حرفایی که قبل از مرگ باید شنید
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 6 اردیبهشتماه سال 1392 22:31
بابا نان داد بابا برای ما غرورش را داد بابا یک روز گرسنه جان داد . . . مادر نان داد مادر دیگر نتوانست نان بدهد دیروز مردم او را فاحشه صدا کردند امروز من و مادر هر دو گرسنه جان خواهیم داد......
-
خانم ها چگونه همسر خود را جذب کنند؟
پنجشنبه 5 اردیبهشتماه سال 1392 12:13
شروع یک رابطه جدید همیشه بهترین قسمت آن است. آن شور و هیجان اولیه هیچوقت تکرار نخواهد شد. اما آیا می توانید کاری کنید که آن شور و شوق را برای همیشه نگه دارید؟ آیا می توانید کاری کنید که هر روزی که می گذرد بیشتر دوستتان داشته باشد؟ چطور می توانید کاری کنید که همیشه به شما فکر کند؟ شاید چشمش را گرفته باشید، اما آیا می...
-
اون که اون بالاست خداست نه کدخدا
سهشنبه 3 اردیبهشتماه سال 1392 12:51
زنى به حضور حضرت داوود (ع) آمد و گفت: اى پیامبر خدا پروردگار تو ظالم است یا عادل؟ داوود (ع) فرمود: خداوند عادلى است که هرگز ظلم نمى کند. سپس فرمود: مگر چه حادثه اى براى تو رخ داده است که این سؤال را مى کنى؟ زن گفت: من بیوه زن هستم و سه دختر دارم، با دستم ریسندگى مى کنم، دیروز شال بافته خود را در میان پارچه اى گذاشته...
-
شاهینی که پرواز نمیکرد
سهشنبه 3 اردیبهشتماه سال 1392 12:46
پادشاهی دو شاهین کوچک به عنوان هدیه دریافت کرد. آنها را به مربی پرندگان دربار سپرد تا برای استفاده در مراسم شکار تربیت کند. یک ماه بعد، مربی نزد پادشاه آمد و گفت که یکی از شاهینها تربیت شده و آماده شکار است اما نمیداند چه اتفاقی برای آن یکی افتاده و از همان روز اول که آن را روی شاخهای قرار داده تکان نخورده است. این...
-
برا همسر خود معشوقه باشید نه مادر
جمعه 30 فروردینماه سال 1392 23:50
یه اشتباه رایج دخترا تو برخورد با دوس پسر نامزد یا حتی همسر آیندشون اینه که میخوان نقش مامانشونو براشون بازی کنن و فکر میکنن که این شکلی میشن همسر ایده آل و عشق همسرشونو به خودشون بیشتر میکنن مثلا مدام سعی میکنن لباسای همسرشونو آماده کنن قراراشونو بهشون یاد آوری کنن جوراباشونو بشورن ولی اینا همش اشتباهه مردا به طرف...
-
م.سپهری
جمعه 23 فروردینماه سال 1392 19:29
من دانشجوام قبله ام نمره جانمازم جزوه.مهرم خودکار کلاس سجاده من من وضو با فریاد استاد میگیرم در نگاهم جریان دارد عشق جریان دارد لاو تنبلی از عمق چشمانم پیداست همه ذرات وجودم تنبل شده است من درسهایم را وقتی میخوانم که برنامه امتحانیش راببینم در دست من درسهایم را پی فریاد مادرم میخوانم ................ م.سپهری
-
بهشت کجاست؟
جمعه 23 فروردینماه سال 1392 12:17
هر نوزادی که به دنیا می آید به یادم می آورد که خدا هنوز از انسان ناامید نیست هنوزم هم فرصت برای تازه شدن هست باید به پا خواست حوا سیب راچید اما نمیدانیم اگر ما جای او بودیم چه میکردیم پس به جای محکوم کردن او باید از نو ساخت بهشتی را که هدیه خدا بود ولی از دست انسان افتاد و شکست بهشت را باید در چشمان پسر بچه ای دید که...