باریدم...

هوای دلم ابری شد

باریدم به وسعت عشقم

اما این بار نه عشق معشوق

به عشق هم بازی دوران کودکیم خواهرم

اشک هایش چقدر سوزان بود

سوزاند تک تک سلول های دیدگانم را از دور

حرارت قلبش وجودم را به آتش کشاند

امروز فهمیدم خواهرم نه فقط همبازی دوران کودکیم

نه فقط هم صحبت نوجوانیم

نه فقط هم نشین خنده های جوانیم

که او بخشی از وجودم است بخشی از وجودم که تا کنون بیرون از من زیسته است...


نظرات 4 + ارسال نظر
احسان سه‌شنبه 2 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 10:03 ب.ظ http://atashbax.blogsky.com

خدا خواهرتو واست حفظ کنه، و در کنار هم لحظات شادی داشته باشین.

ممنون

سمیرا سه‌شنبه 2 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 10:38 ب.ظ

حس میکنم اگه خواهر داشتم شاید الان کمتر غم و غصه رو دلم سنگینی میکرد باهاش درد و دل میکردم اما حیف که از این نعمت هم محرومم

آخیش عزیزم
ولی منم بیشتر شنونده ام کلا عادت ندارم حرف دلمو به کسی بگم

سمیرا پنج‌شنبه 4 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 01:35 ب.ظ

عزیزم 2 روزه آپ نکردی؟؟؟ کجایی؟ دلتنگتم

سلام خوشگلم
ببخشید عزیزم
منم به یادتم

amir جمعه 22 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 08:20 ب.ظ

خوشبحال آبجیت

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد