خانه تو...

دیر زمانی ست دیگر از شکستن قلبم دلگیر نمیشوم

قلبم خانه توست و از قدیم گفته اند چهار دیواری اختیاری

گرمای حضورت در این خانه جبران تمام ترک های دیوار هایش است

تو باش من در تک تک ترک های این دیوارها عشق میکارم

با اشک دیدگانم آبش میدهم و این خانه را آنقدر زیبا میکنم که پای رفتنت نباشد...


نظرات 12 + ارسال نظر
احسان جمعه 8 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 10:52 ب.ظ http://atashbax.blogsky.com

خیلی زیبا گفتی...
اگر اینجوری بشه، اون خونه چقدر رویایی میشه..

ممنون
آره خیلی

سمیرا شنبه 9 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 05:47 ق.ظ

همین بودن مهمه که نیست...

مگه میشه وقتی تو کسی و دوس داری یعنی تو قلبت هست دیگه
بعدشم خانم اسکاول شین میگه : هرگاه عشقی که از قلب تو بر میخیزد عشقی راستین باشد به ناچار از طریق همین شخص یا هم سنگش بهت بر میگرده"پس تنها کار تو اینه که بدون انتظار عشق بدی.

امیر آمونیاک شنبه 9 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 01:50 ب.ظ http://dastanhaye-saiberi.blogsky.com/

" م " عزیز لینک وبلاگت و به لیست دوستانم اضافه کردم. موفق باشی دوست خوبم.

ممنون
منم با اجازه لینکتون میکنم

رها شنبه 9 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 07:19 ب.ظ http://s2a.ir

سلام دوست خوبم
وب قشنگی داری
خوشحال میشم به وب من هم سر بزنی
میتونی برای وبلاگت آدرس جدید ثبت کنی
http://s2a.ir

سلام ممنون

چشم بارونی شنبه 9 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 09:34 ب.ظ http://hobaberoyaham.blogsky.com

یکی باید باشد که آدم را صدا کند


به نام کوچک اش صدا کند


یک جوری که حال آدم را خوب کند


یک جوری که هیچ کس دیگر بلد نباشد


یکی باید آدم را بلد باشد

sepid یکشنبه 10 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 06:44 ق.ظ http://startagain1.blogsky.com

salam,khob dirooz baz nemishod :|
alan migam ghashang bod
:)
merc bem sar mizani
:)

سلام
ممنون عزیزم
خواهش میکنم

سمیرا یکشنبه 10 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 11:04 ب.ظ

اگه عشقت ممنوعه باشه چی؟ اوضاع کلا فرق میکنه اونوقت

عزیزم هیچ چیز تو این دنیا غیرممکن نیست
برو وسط یه کاغذ یه نقطه ی کوچولو بذار خیلی کوچیک حالا غیرممکن ترین چیزی و که به ذهنت میرسه تصور کن غیر ممکن ترین شونو همین غیرممکنی که الان داری بهش فکر میکنی برا خدا از اون نقطه ایم که وسط کاغذ گذاشتی کوچیکتره پس اگه بخواد هیچی براش کاری نداره باز خانم اسکاول شین میگه:"وقتی با خدا باشی هیچ چیز آنقدر عجیب نیست که پیش نیاید_هیچ چیز آنقدر عجیب نیست که راست نباشد_هیچ چیز آنقدر عجیب نیست که دیر نپاید"
ولی یه نکته رو باید درباره عشق یاد آوری کنم بعضی وقتا ما فکر میکنیم عاشق یکی هستیمو همه چی عالیه اصرار میکنیم لجبازی میکنیم زمین و زمان و بهم میریزیم ولی فقط شانس بیاریمو تو اون دوران خدا ولمون نکنه چون اون عشق بعدا بزرگترین عذاب زندگیمون میشه این و مطمئن باش خدا که بخیل نیست خدا عاشقه چیزی و که به صلاح معشوقش باشه ازش دریغ نمیکنه حتی اگه همه آسمون و زمین مخالف باشن
شاید الان بگی آره حرف زدن دربارش آسونه قبول دارم ولی من کسی نیستم که فقط درباره این حرف بزنم من خودم اینارو همه رو تجربه کردم تجربه سختی بود ولی الان شاید باور نکنی ولی روزی هزار بار خدارو شکر میکنم که هرچقد من دستو پا زدم ولم نکرد یعنی اگه ولم میکرد بدبخت میشدم به مفهوم واقعی
من آدمیم که اگه یکی جلوم سرش به سنگ بخوره بشکنه تا خودم سرمو به سنگ نزنم دردشو حس نمیکنم ولی خیلی شانس آوردم که خدارو دارم که همیشه دور اون سنگ و پنبه میگیره که چیزیم نشه من پوست انداختم ولی الان به چنان آرامشی رسیدم که تا حس نکنی نمیفهمی چقد شیرینه الان خیلی راحت وقتی اتفاقی میفته که فکر میکنم مشکله وایمیستم کنارو میگم خدایا این تو این مسئله اونوقت خودم لم میدمو مثل خدا لبخند میزنم
دیگه ام کسی و به زور از خدا نمیخوام میدونم اگه سهم من باشه خدا برام نگهش میداره حتی اگه الان همه چی مخالف خواست من به نظر برسه یه وقتی معجزه میشه که آدم شاخ در میاره اگه ام اون مال من نباشه قطعا یکی بهتر از اونو بهم میده چون من لیاقت بهترشو دارم اصلام لازم نیست بشینی و برنامه ریزی کنی چون اینقد همه چی به موقع و مرتب اتفاق میفته که خودتم متوجه نمیشی چی شد اینقد تو این زمینه از نزدیک معجزه دیدم که مطمئنم بازم اتفاق میفته اگه دلتو گرم میکنه بگو که برا توام تعریف کنم
به هرحال تو فقط آروم باش و منتظر خوشبختی بمون

امیر دوشنبه 11 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 12:45 ق.ظ http://www.lo3t.blogsky.com

واقعا حرف نداشت!

ممنون

دنیای آبی دوشنبه 11 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 03:38 ق.ظ http://blueworld.blogsky.com

دیر زمانی است که دیگر قلبم نمیشکند
چون دیگه قلبی برام نذاشتی

mina دوشنبه 11 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 03:18 ب.ظ http://sar-gar-mii.blogsky.com

ممنون از حضورتون

دنیای آبی دوشنبه 11 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 06:36 ب.ظ http://blueworld.blogsky.com

ممنون از تسلیتت
به وبلاگت لینک دادم تا همیشه پیگیر نوشته های قشنگت باشم

ممنون
منم لینکت میکنم

سمیرا دوشنبه 11 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 11:09 ب.ظ

عزیزم ممنون که برام وقت گذاشتی درست زمانی خوندم که قبلش داشتم به خدا میگفتم اصلا منو می بینی؟ اصلا منو جز بنده هات به حساب میاری؟ اصلا منو یادت هست؟ باور کن خیلی آرومم کردی. اما عزیزم به خودش قسم من چیز نامعقولی ازش نمیخوام خیلی دلم میخواد بازم برام بگی و بازم برات بگم اما اینجا جاش نیست

درسته
خوشحالم که آروم شدی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد