آسوده میزیم از زمانى که آموخته ام سهمم از این دنیا نصیب هیجکس دیکر نخواهد شد
من فقط یک رسالت دارم و آن هم برآوردن رویاى شخصى خودم است رسالتى که خدا براى برآوردنش جهان را در خدمتم در آورده و کهکاهى در مسیرم توشه هایى رابا دستان من هدیه میدهد واکنون تنها رسالتم قدم برداشتن در مسیر سبز خداست مسیرى که سنک فرشش محبت آسمانش عشق و راهنمایش خداست...و میدانم روزى باغ هاى احساس را با عصاره وجودم آب خواهم داد و از این همه احساس خواهم شکفت
خوشحالم که بالاخره شروع کردی به نوشتن.
:| تموم نکرده بودم که خودش باید بیاد
و چ زیبا رسالتی هست